در زبانشناسیِ شناختی، «استعاره» صرفاً یک آرایۀ ادبی برای زینت کلام نیست. بلکه به مفهومسازی یک حوزۀ معنایی در قالب حوزۀ معنایی دیگر اطلاق میشود و بر این اساس در تبیین مفاهیم انتزاعی، بهویژه در حوزۀ متون دینی نقش بسزایی دارد. این پژوهش سعی دارد تا با اتخاذ رویکرد کیفی و روش توصیفی- تحلیلی، با جستجو در متن نهجالبلاغه و از لابهلای خطبههای آن دریابد که صاحب سخن چگونه مبحث «خداشناسی» را برای مخاطب قابل درک ساخته است؟ یافتههای این پژوهش نشان از آن دارد که امیرمؤمنان(ع) برای اینکه تصویر روشنی از موضوع مورد اشاره در ذهن مخاطب ایجاد کند، در بیشتر موارد با استفاده از استعارههای هستیشناختیِ تشخیصی، خداوند را به مثابۀ یک انسان تصوّر کرده و سپس صفات انسانگونه را از ساحت ربوبی نفی کرده است. به عبارتی در حوزه مبدأشناسی نهجالبلاغه، انسان بیشترین بسامد را به خود اختصاص داده است. به عنوان مثال در خطبهای، ابداع و نوآوری که از ویژگیهای انسانی است را به خداوند نسبت میدهد و در جایی دیگر خداوند را دارای قوۀ بینایی فرض کرده است، گاهی نیز به مادهانگاری روی آورده و برای تبیین مفهوم انتزاعی خداوند از حوزۀ معنایی دریا استفاده کرده است.